از آن آدمهایی است که اهل فوت و فن است. از آن آدمهای فنی که دل و روده همه چیز را بیرون میریزند و دوباره سرهم میکنند و در این سرهم کردن یک چیزهایی اضافه میآورند و یک چیزهایی هم کشف میکنند!
سید محمدتقی ضیاء الحق؛ از ساکنان محله هاشمینژاد، است.
از آن قدیمیهای چهارراه زرینه که خانه پدریاش هم در همین محله بوده است. او که متولد سال ۴۳ است. در دوران دبیرستان سراغ هنرستان و رشتههای فنی میرود و با وجود تمام نگاههای منفی که در آن دهه به هنرستان بوده است او آخرین اولویت خود را انتخاب میکند و به جای ریاضی و تجربی سراغ رشتههای فنی میرود و این رشته را تا لیسانس برق در دانشگاه شیراز ادامه میدهد و در سال ۶۸ با همین فعالیت و به عنوان دبیر فنی استخدام آموزش و پرورش میشود.
هنرستانهای سید جمال الدین اسدآبادی، الکترونیک چمران، کاوه و باهنر مشهد و هنرستانهای شهرهای فردوس، سرخس و فریمان از جمله مدارسی هستند که او در آنها تدریس کرده است و در کنار این تدریس به نوآوریهایی نیز دست زده است.
«سال ۶۸ استخدام آموزش و پرورش شدم. اوایل حدود ۵ سال شهرهای اطراف بودم، ولی بعد برگشتم مشهد. اهل همین محله عشرتآباد و چهارراه زرینه هستیم و همین جا بزرگ شدهام. از بچگی به کارهای فنی علاقه داشتم و همیشه در خانه وسایلی که کاربردی نبود را به یک شکلی استفاده میکردم و سعی میکردم از آنها چیزهای جدید در بیاورم.
در زمان تدریس، همیشه به دنبال خلاقیت و نوآوری بودم و کارهای مختلف میکردم. کلا در خانه هر چیزی که خراب میشد، میگفتند بدهید تقی یک نگاهی بیندازد. شاید بعضیها را درست نمیکردم، ولی خرابتر هم نمیکردم.»
«به کارهای فنی خیلی علاقه داشتم و حتی قبل از اینکه هنرستان بروم و سرکلاس بنشینم در یک کارخانه لوازم برقی کار میکردم. حدود ۱۲ ساله بودم که در یک شرکت تابلوهای برق صنعتی شاگردی میکردم و بدون اینکه دستگاهها را بشناسم فقط آنها را تمیز میکردم و کارم همین بود.
همین باعث شد وقتی هنرستان رفتم و سرکلاس نشستم از بچههای دیگر جلوتر باشم. چون وسایل را دیده بودم، آنها را میشناختم. از طرفی معلمم هم تشویقم میکرد و همین باعث میشد که انگیزه بیشتری بگیرم. سرکلاس قبل از اینکه معلم بیاید و کارهای بچهها را بگیرد، من یک دور کارهایشان را کنترل میکردم و اشکال آنها را میگرفتم.حتی یادم است سال چهارم هنرستان معلمم به من گفت تو نمیخواهد امتحان بدهی فقط بگو چند میخواهی! که من گفتم ۲۰»
«همان سالهای هنرستان یادم است که با فنرها و کلیدهای شکسته کلیدهای اتوماتیک درست میکردم که این کارها همه از علاقهام نشئت گرفته بود. سال ۶۸ هم که خودم به عنوان دبیر فنی سرکلاس رفتم به بچههایی که علاقه و استعداد داشتند خیلی کمک میکردم.
البته بچههای علاقهمند متأسفانه خیلی کم بودند و عدهای فقط برای مدرک گرفتن آمده بودند، اما هرکس که علاقه داشت کمکش میکردم. این را هم بگویم که با تمام علاقهای که به رشتههای فنی داشتم و دارم، اجازه ندادم پسرم هنرستان برود. به او گفتم رشته ریاضی برود و خودم در کارهای فنی کمکش میکنم.
نه اینکه هنرستان را قبول نداشته باشم فقط به این خاطر بود که میخواستم یافتههای جدیدی داشته باشد و از داشتههای من نیز استفاده کند. پسرم، سید سعید، الان دکترای سازه دارد، ولی او هم مثل خودم قبل از دانشگاه وارد کار شد و در کارگاههای ساختمانی مانند یک کارگر کار میکرد.
همین باعث شد وقتی دانشگاه رفت و سرکلاس نشست با گوشت و پوست و استخوان مسائل را درک کند و الان از طراحان بنام شود. پسر دیگرم هم سید علی باوجود اینکه ما یک خانواده فنی هستیم و من دوست داشتم او هم سراغ این رشتهها بیاید رفت سمت انسانی و لیسانس حقوق گرفت. دخترم، سیده ریحانه هم دوره اول دبیرستان را در مدارس امام حسین (ع) میگذراند. همسرم؛ زهرا خانم غفوریان، نیز در این مسیر همیشه همراهم بوده و در کارها هر اندازه که توانسته کمکم کرده است.»
«من همیشه در ضمن تدریس به دنبال این بودم که کارهای جدید و نو انجام دهم و قطعههای متفاوت و کار راه انداز بسازم. سالهای ۸۱-۸۲ بود که یک قطعه برای لباسشوییهای معمولی تولید کردم. آن زمان لباسشوییها اتومات نبود و سیستم آنها معمولی بود.
از طرفی هم لوازم برقی داخلی خیلی کم بود. واردات هم انجام نمیشد. آن زمان کسانی بودند که لباسشوییهای ۵ کیلویی را اتومات میکردند. روش کارشان هم این بود که یک مغزی فرمان ده از خارج وارد میکردند و روی ماشین لباسشوییها میبستند. آن زمان من این مغزی را خودم تولید کردم و یک کارخانه از من آن را خرید و به تولید انبوه هم رسید».
ضیاء الحق بعد از این ابداع و نوآوری سراغ کارهای جدید دیگری میرود و در سال ۸۵ به سفارش یک نفر که قصد راه اندازی خط تولید کولر را داشته و ایده جدیدی میخواسته است با الهام گرفتن از پنکه قدیمی خانه، ایدهای نو میدهد: «سال ۸۵ یک نفر میخواست خط تولید کولر آبی راه بیندازد.
سراغ من آمد و گفت یک چیز جدید برای کولر میخواهد. خیلی فکر کردم که چه چیز جدیدی میتوان داد. ناگهان چشمم به پنکه قدیمی خانه افتاد که آن را کوک میکردیم و تا یک زمان مشخص روشن بود و خاموش میشد.
به ذهنم رسید همین را برای کولر راه بیندازم که در یک زمان مشخص خاموش شود. تایمر کولر را با ایده گرفتن از پنکه ساختم و الکترونیکی آن را ارائه کردم. بعد از تایمر لباسشویی، کلید تایمردار کولر را طراحی کردم. این کار را بعدها به دیگر کارخانهها هم فروختم.
حدود ۶۰۰ هزارتا از این تایمرها تولید کردم و، چون در مصرف آب و برق و تنظیم هوای داخل خانه مؤثر بود با استقبال خوبی روبهرو شد. آن زمان من اطلاعی از این نداشتم که چنین چیزی وجود دارد یا نه و نمونهای هم ندیده بودم فقط از پنکه ایده گرفتم.»
هم محلی ما برای این تولیدات کارگاه کوچکی راه میاندازد و ۶ نفر کارگر خانم را هم سرکار میآورد که کار مونتاژ تایمرها را انجام دهند، ولی با گذر زمان و مشکلات مختلف اقتصادی و نبود حمایتهای دولتی کم کم این کارگاه را تعطیل میکند و به قول خودش از چینیها و ژاپنیها ایده کار در زیرزمین خانه را میگیرد: «کلید تایمردار کولر هم به تولید رسید و بعدتر در ابعاد کوچکتر نیز آن را طراحی کردم که داخل دیوار جای بگیرد، مثل نمونه قبلی رو کار نباشد و در بسته بندی شیکی آن را عرضه کردم.
در کار قبلی چندان به بسته بندی توجه نداشتم، ولی در کار جدید به بسته بندی توجه کردم و بهجای اینکه به کارخانهها بدهم و آنها بسته بندی شیک کنند، خودم شروع کردم به بستهبندی و فروش. قبلا مغازه نداشتم، ولی برای فروش مغازه را راه انداختم و در کنار تعمیر لوازم خانگی کار فروش محصولات خودمان را هم انجام دادم.
الان ۴-۵ سال است که مغازه دارم و کارگاه را هم تعطیل کردم، چون با قوانینی که هر روز وضع میشد، امکان ادامه کار نبود و هزینه زیاد داشت. در کنار تولیدات خودمان اینجا کار تعمیر لوازم برقی خانگی را هم انجام میدهم.
به نظرم از چینیها و ژاپنیها ما باید کار را یاد بگیریم که در زیرزمین خانههایشان تولید میکنند و به دنبال کارگاه زدن و این جور چیزها نیستند.
الان هرکار از دست خودمان بربیاید انجام میدهیم و هرکاری هم که برنیاید در کارگاههای مختلف میبریم تا کار را برایمان به صورت پیمانکاری انجام دهند. این طوری هزینهها کمتر است و کار بهتر پیش میرود و یک روز درگیر بیمه و یک روز درگیر مالیات نیستیم»
یکی دیگر از تولیدات آقای ضیاء الحق بوبین تایمر ماشین لباسشویی است: «بوبین ساده مثل ماسوله چرخ خیاطی است که من آن را هم تولید کردم و دستگاهی ساختم که ۱۰ هزار دور سیم را با ضخامت پنج صدم میلی متر یعنی به ضخامت یک موی سر، ردیف میزد.
استقبال از این کار هم زیاد بود تا اینکه نمونه خارجی آن وارد شد. نزدیک ۴-۵ هزار تا از این بوبینها تولید کردیم و به تهران برای فروش عمده فرستادیم. کلا در مشهد استقبال خوبی از تولیدات نمیشود. همین کار را میفرستادیم تهران از آنجا به شهرهای دیگر مثل مشهد میفرستادند و خرید هم به این صورت بهتر بود تا اینکه خودمان کار را میبردیم».
دیگر کار ابتکاری ساکن منطقه ما باعث جلوگیری از هدر رفتن آب در کولرهای آبی شده است: «بررسی کردم و دیدم یکی از معضلاتی که پمپهای آب کولر دارد این است که در بعد از ظهرهای تابستان که فشار آب کم میشود و گرما زیاد؛ آب کم داخل کولر میآید و معمولا برای حل این مشکل شناور کولرها را دستکاری میکنند که آب بیشتری به داخل بیاید.
با این دستکاری عصر و شب که دوباره فشار زیاد میشود و هوا خنکتر است، آب مازاد سرازیر میشود و داخل چاه میرود و روزانه حدود ۵ لیتر آب هدر میرود. سالهای ۸۶-۸۵ بود که به ایده شیر شناور برقی رسیدم و آن را طراحی کردم.
این شیر به صورت هوشمند میزان آب مورد نیاز کولر را تنظیم میکندتا به مقدار نیاز آب وارد کولر شود و بعد از آن به طور کامل جریان آب قطع میشود. از تجربه شیر برقی لباسشویی یک مدار ترکیبی شناور الکترونیکی درست کردم که با استفاده از همان کابل ۴ لای کولر برای برق کشی این شیر استفاده میشد و سیمکشی اضافهای لازم نداشت.
همان سال دستگاه را سازمان آب بردم و یک گواهی هم مبنی بر اینکه مانع هدر رفتن آب میشود به من دادند و حتی قول هم دادند که استفاده از این شیر را استانداردسازی کنند و ترویج دهند که متأسفانه رفت لای دیگر پروندهها و پیگیری نشد. این شیر، چون هزینه زیاد داشت خودم آن را تولید نکردم و، چون صرفه اقتصادی نداشت هیچ کارخانهای پای کار آن نیامد.»
«کارهای دیگری مانند فلاشهای نئون تابلوهای مغازهها را هم انجام داده و کارهای فنی زیادی کردهام. اما کلا به عنوان یک تولیدکننده از برنامههای دولتی راضی نبودهام. مسئولان فقط حرف نزنند و به عرصه عمل بیایند. مثلا نمایشگاههایی برای عرضه ابتکارات با شرایط ویژه برگزار کنند و در این نمایشگاهها از سرمایهگذاران دعوت کنند تا کارها و تولیدات را ببینند.
از طرفی بین سازنده و حامی مالی رابطه برقرار و اینها را به هم وصل کنند و زمینه تولید سالم را نیز فراهم کنند. خودم در سال ۸۳-۸۴ یک موافقت اصولی برای تولید یک نوع وارنیش (روکش نسوز) گرفتم. این وارنیشها به عنوان یک روکش نسوز در انتقال سیمهای برق استفاده میشود.
موافقت اصولی را گرفتم، ولی برای راه اندازی کارگاه کلی، اما و اگر آوردند که باید چقدر زمین باشد و چقدر مساحت سالن و چندتا مهندس و از این جور تبصرهها. آنقدر مسائل جلوی پایم گذاشتند که پشیمان شدم. برای تولید باید درست عمل شود و مشکلات از جلوی پای تولیدکننده برداشته شود نه اینکه کلی گره در کارش بیندازند. با این همه مشکلات به نظرم آنهایی که الان هستند و مشغول به تولیداند فقط به خاطر علاقه شخصی ماندهاند وگرنه سودی برای تولید کننده ندارد.»